مهندسي و معماري سيستمها
مهندسي و معماري سيستمها
مهندسي و معماري سيستمها
نويسنده:مجيد اميدوار
چكيده:
كليدواژه معماري سيستمها؛ مهندسي سيستمها؛ ايجاد سيستمها؛ سيستمهاي پيچيده؛ سيستمهاي اجتماعي؛ متدواوژي
1- مراحل ايجاد سيستمها
2- پيچيدگي در سيستمها
(1) تعداد عناصر تشكيل دهنده سيستم
(2) ميزان تعامل عناصر مختلف سيستم
(3) نحوه تعامل عناصر مختلف سيستم
(4) ويژگيهاي هر يك از عناصر سيستم
(5) درجه نظام يافتگي ذاتي سيستم
بنابراين اكتفا به برخي از شاخصهاي مذكور براي تشخيص ميزان پيچيدگي، گمراه كننده است. در واقع، براي به دست آوردن يك شاخص معنيدارتر، بايد علاوه بر «تعداد عناصر» و «ميزان تعاملهاي ميان آنها»، «نحوه تعامل»، «ويژگيهاي هر يك از عناصر» و «درجه نظام يافتگي سيستم» نيز مورد ملاحظه قرار گيرند. به اين ترتيب، تحليلگر ميتواند با استفاده از مجموعه اين پنج شاخص، به مجموعه حالتهاي ممكن قابل تصور براي سيستم دست يابد. براي مثال هنگام تعيين حيطه نظارت يك سرپرست، اگر كار خيلي تكراري باشد و اعضاي گروه نيز خوب آموزش ديده باشند، با فرض اينكه هيچ تلاش عمدي براي به زحمت انداختن سرپرست انجام نشود، و نسبت بالايي از تعاملهاي بالقوه به تعامل بالفعل تبديل نشود، سيستم موردنظر، سيستمي ساده تلقي ميشود. البته مجموعه قوانين و رويههاي موجود نيز ممكن است موجب كاهش قابل ملاحظه تعاملهاي مذكور شود. بنابراين، پيچيدگي يك مفهوم نسبي است كه در اثر تعامل مجموعه عوامل پنجگانه مذكور معين ميشود (نه فقط برخي از آنها، نظير «تعداد عناصر» و «ميزان تعامل»). براي مثال، سرپرستي كه دو متخصص انرژي (كه يكي ذغال سنگ را به مثابه اميدواركنندهترين منبع انرژي آينده در نظر ميگيرد و ديگري بر مزاياي انرژي هستهاي تأكيد دارد؛ يعني وجود ديدگاههاي متفاوت) زير نظر وي كار ميكنند، در مقايسه با كسي كه حدود بيست مهندس نفت را سرپرستي ميكند، با سيستمي بمراتب پيچيدهتر مواجه است.
در واقع دو عامل اول به پيچيدگي «ساختاري» و سه عامل آخر به پيچيدگي «رفتاري» سيستم اشاره دارند. آنچه كه در اين جا مدنظر ماست بيشتر پيچيدگي رفتاري است. در پيچيدگي ساختاري تعداد عناصر سيستم خيلي زياد بوده و ميزان تعامل بين آنها بسيار زياد يا حتي بيشمار است. در پيچيدگي رفتاري روابط علت و معلول كاملاً روشن نيستند و نتايج كوتاه مدت و بلند مدت خيلي متفاوتند. اقدامات اعمال شده بر روي بخشهاي مختلف سيستم نتايج متفاوتي دارند و ممكن است دخالتهاي حساب شده و روشن، نتايج غير قابل پيشبيني و غير منتظره داشته باشند. رفتار كلي سيستم به سختي قابل پيشبيني است. رفتار كلي سيستم در كل قابل مشاهده نبوده و اندازهگيري آن مخرب يا غير قابل انجام است. به سختي ميتوان پيچيدگي رفتاري را بر اساس قوانين حاصل از نظريات بيان نمود چرا كه داده كافي و پايا وجود ندارد (ساسمن 2000).
براي مثال، قوانين و مقررات مدون حاكم بر نحوه تعامل عناصر سيستم و عوامل تعيين كننده ويژگيهاي آن عناصر، بر ميزان پيچيدگي سيستم اثر ميگذارند. برخي براي سنجش ميزان پيچيدگي يك سيستم از دو عامل يا معيار «تعداد عناصر تشكيل دهنده سيستم» و «ميزان تعامل عناصر مختلف سيستم» استفاده ميكنند كه ممكن در برخي موارد سطحي و گمراه كننده باشد. اگر كسي بررسي خود را به اين دو بعد محدود كند، به مسيري هدايت ميشود كه ممكن است موتور ماشين سواري را در شمار سيستمهاي بسيار پيچيده قرار دهد. زيرا موتور ماشين از تعداد قطعات زيادي تشكيل شده و به همين ميزان نيز ميان اجزاي آن تعامل وجود دارد. همچنين براساس اين دو شاخص پيچيدگي، تعامل ميان دو نفر انسان (يك سيستم اجتماعي)، در شمار سيستمهاي بسيار ساده قرار ميگيرد زيرا اين سيستم فقط دو عنصر دارد و ميان آنها فقط دو رابطه تعاملي قابل تصور است. در صورتي كه اگر فرد مذكور، در تحليل خود به نقش سه عامل ديگر مؤثر بر پيچيدگي (يعني «نحوه تعامل عناصر مختلف سيستم»، «ويژگيهاي هر يك از عناصر» و «درجه نظام يافتگي ذاتي سيستم») نيز توجه كند، به نتيجه ديگري خواهد رسيد. در مورد موتور ماشين، تحليلگر مشاهده خواهد كرد كه ميزان تعامل موجود ميان قطعات آن، از قوانين و توالي معيني تبعيت ميكنند و ويژگيهاي عناصر آن از پيش تعيين شدهاند. بدين ترتيب با استفاده از اين پنج شاخص پيچيدگي، تحليلگر متوجه ميشود كه موتور ماشين در واقع يك سيستم بسيار ساده است در حالي كه سيستم «تعامل ميان دو انسان» كه به ظاهر ساده به نظر ميرسيد، در واقع سيستم بسيار پيچيدهاي است زيرا ويژگيهاي هيچ يك از عناصر آن، از پيش قابل تعيين نيستند. از آنجا كه احتمال شرطي بودن رفتار آنها، عليرغم وجود برخي قوانين ثابت در مكالمه و تعامل، بسيار كم است، نتيجه نهايي تعامل يا گفتگو قابل پيشبيني نيست زيرا عناصر اين سيستم در رعايت يا عدم رعايت آداب معاشرت، آزادي عمل دارند و درجه قابليت پيشبيني حالت نهايي برخورد آنها، بسيار پايين است. بنابراين، تحليلگر متوجه ميشود كه اين سيستم دو نفره، در واقع يك سيستم بسيار پيچيده است.
3- پيچيدگي و كنترلپذيري (رضائيان 1376، 80-83)
سيستم ساده، سيستمي است كه تعداد اجزاي تشكيل دهنده آن كم بوده و روابط محدودي ميان آنها برقرار باشد در حالي كه سيستم پيچيده، سيستمي است كه داراي اجزاي بسيار زياد و به هم وابستهاي باشد و سيستم بسيار پيچيده نيز سيستمي است كه شناسايي و تشريح دقيق اجزاء و ويژگيهاي آن، امكانپذير نباشد.
ويژگي دوم (قابليت پيشبيني) با ماهيت سيستم از حيث «ميزان قطعي بودن يا احتمالي بودن»، سر و كار دارد. در اين مورد، دو وضعيت قابل تصور است: در وضعيت اول، اجزاي سيستم به گونهاي كاملاً قابل پيشبيني با يكديگر تعامل دارند در حالي كه در وضعيت ديگر، رفتار سيستم قابل پيشبيني نيست، ولي ممكن است آنچه اتفاق ميافتد، قابل پيشبيني باشد.
رفتار سيستمهاي قطعي قابل پيشبيني است و سازمانها در شمار مصاديق آنها قرار نميگيرند (برخلاف سيستمهاي باز كه شامل سازمانها نيز ميشوند). از اين رو، بندرت جلب توجه ميكنند. مجموعه سيستمهاي قطعي، سيستمهايي نظير قرقره، ماشين تحرير، ماشينهاي اداري، پردازش قطعات بر روي خط توليد، پردازش خودكار چك در بانك، و غيره را در بر ميگيرد كه در همه آنها خروجي سيستم از طريق نظارت بر وروديهاي سيستم، كنترل ميشود.
پس از سيستمهاي قطعي ساده، سيستمهاي قطعي پيچيده مطرح ميشوند كه فقط از حيث «درجه پيچيدگي» با هم تفاوت دارند؛ براي مثال، كامپيوترها كه بسيار پيچيدهتر از «سيستمهاي قطعي ساده» هستند، به طور كاملاً قابل پيشبيني كار ميكنند. وجوه تمايز اين دستهها، نسبي و نامعين است. براي مثال، كامپيوترها به منزله سيستمهاي قطعي پيچيده مطرح شدند در حالي كه ممكن است از نظر يك متخصص، فاقد پيچيدگي باشند. همچنين بسياري از افراد، موتور يك خودرو را سيستمي پيچيده به شمار ميآورند در حالي كه همين سيستم، از نظر «نيروهاي فني» يك سيستم قطعي ساده محسوب ميشود. در همه مثالهاي فوق، ماهيت سيستم «يك حالته» است يعني رفتار آن به وسيله ترتيب ساختاري عناصر تشكيل دهندهاش معين ميشود زيرا اگر ترتيب عناصر يك «سيستم قطعي» صحيح باشد، طبق الگويي كه برايش تعيين شده است، عمل خواهد كرد.
اگر تعداد حالتهاي قابل تصور براي نتايج عملكرد يك سيستم، بيشتر از يك باشد، ماهيت سيستم «احتمالي» است. مجموعه مصاديق سيستمهاي احتمالي، از سادهترين موارد ممكن (مانند پرتاب سكه كه فقط دو حالت محتمل دارد) تا پيچيدهترين سيستمهاي اجتماعي و سازمانها را (كه حالتهاي محتمل بسياري براي آنها قابل تصور است) در بر ميگيرد.
مثالهايي نظير سيستم كنترل كيفيت و تناوب توقف دستگاهها، براي سيستمهاي احتمالي ساده مطرح ميشوند. در فرايندهاي توليد دستي، با توجه به تفاوتهاي فردي كاركنان، ممكن است كيفيت محصولات توليدي متفاوت باشد به همين دليل، براي تضمين حداقل كيفيت مورد نظر، از فنون كنترل كيفيت آماري استفاده ميشود. همچنين با توجه به ميزان فرسودگي قطعات و تناوب استفاده از يك ماشين، بايد آن را در فواصل زماني معيني تعمير كرد. در چنين مواردي نيز توصيه ميشود كه براي كنترل، از روشهاي آماري استفاده شود.
با افزايش پيچيدگي يك سيستم احتمالي و افزوده شدن بر تعداد حالتهاي ممكن براي آن، پيشبيني نتايج عملكرد و كنترل رفتار آن سيستم، دشوارتر خواهد شد. در واقع، كنترل وروديهاي يك سيستم قطعي ممكن است به پيشبيني خروجيهاي آن بينجامد در حالي كه كنترل وروديهاي يك سيستم احتمالي فقط ميتواند به پيشبيني دامنه نوسانات خروجيها منجر شود.
سيستمهايي نظير انسان، سازمانهاي بزرگ، و سيستمهاي اقتصادي و اجتماعي، نمونههايي از سيستمهاي احتمالي بسيار پيچيده هستند. اينگونه سيستمها، حالتهاي رفتاري و علمكردي متغيري دارند. براي مثال، يك سازمان بزرگ كه خود از خرده سيستمهاي زيادي تشكيل شده است، با سيستمهاي بيروني متعددي مانند دولت، رقبا، اتحاديهها، تأمين كنندگان مواد اوليه، و بانكها سر و كار دارد. گاهي تعامل واحدهاي داخلي و اجزاي تشكيل دهنده سازمان با خرده سيستمهاي محيطي، آنقدر با ظرافت و پويايي صورت ميگيرد كه تعريف تفصيلي سيستم را غيرممكن ميسازد.
سيستمهاي احتمالي ساده با روشهاي آماري كنترل ميشوند. در حالي كه سيستمهاي احتمالي پيچده را بايد با روشهاي پيچيده پژوهش در عمليات كنترل كرد. البته كارآيي روشهاي پژوهش در عمليات نيز محدود است به طوري كه براي كنترل «سيستمهاي احتمالي بسيار پيچيده» (كه به طور دقيق قابل تعريف نيستند) كفايت ندارند زيرا اين گونه سيستمها، جزئياتي غيرقابل تعريف دارند و نميتوان آنها را با «روش سنتي تجزيه و تحليل» بررسي كرد.
در محيطهاي كاري بندرت با سيتمهاي قطعي مواجه ميشويم زيرا بيشتر سيستمها، هم از حيث ساختاري و هم از حيث رفتاري، سيستمهايي احتمالي به شمار ميآيند. در واقع هر سيستمي كه علمكرد آن احتمالاً توأم با درصدي از خطاست، سيستمي احتمالي محسوب ميشود. بررسي اينگونه سيستمها و روشهاي كنترل آنها، معمولاً به صورت مجرد و انتزاعي انجام ميگيرد. با وجود اين، نتايج حاصل از اين بررسيها، در سيستمهاي واقعي نيز قابل استفاده هستند.
4- پيچيدگي در سيستمهاي اجتماعي
شرايط فوق عموماً در سيستمهاي اجتماعي وجود دارند اما ميزان پيچيدگي در بين سيستمهاي اجتماعي متفاوت است. به عنوان مثال، پيچيدگي در يك سازمان بوروكراتيك كمتر از پيچيدگي يك سازمان نوآورانه است و پيچدگي يك جامعه خيلي بيشتر از پيچيدگي يك سازمان معمولي است. آنچه كه در اينجا مد نظر ماست سيستمهاي اجتماعي بسيار پيچيده هستند كه كاهش پيچيدگي آنها دشوار يا غير ممكن است.
5- ايجاد سيستمهاي پيچيده
شرايط فوق باعث ميشوند در كنار توسعه مهندسي سيستمها، حوزه معماري سيستمها نيز شكل گرفته و توسعه يابد كه ريشه در مقايسه مهندسي ساختمان و معماري ساختمان و رابطه بين آنها دارد. مهندس ساختمان با استفاده از اصول مهندسي سعي در ارائه طرحي دارد كه داراي ويژگيهاي فني و كاربري مورد نياز بوده و نكات مهندسي در آن رعايت شده باشد. اما معمار ساختمان سعي در ارائه ساختاري دارد كه تا حد ممكن منطبق بر نياز مشتري باشد و عوامل اقليمي، فرهنگي، زيباشناختي، همخواني با محيط و غيره در آن رعايت شده باشند. بخشي از كار معمار ساختمان هنري و ذهني است كه از تجربه، شناخت و بينش حاصل شده است و جنبه كمي و مهندسي ندارد.
6- معماري سيستمها
اساس معماري، ساختاربندي12 است. ساختاربندي يعني تبديل شكل13 به كاركرد14 ، ايجاد نظم و ترتيب در هرج و مرج يا تبديل ايدههاي ناقص شكل گرفته يك مشتري به يك مدل مفهومي عملي. ايجاد تعادل بين نيازها، هماهنگ كردن فصل مشتركها و بين افراط و تفريط حد واسط را گرفتن، فنون كليدي ساختاربندي هستند.
7- معماري سيستمها در مقابل مهندسي سيستمها
معماري معمولاً با توليد يك توصيف ذهني يا نوشتاري مجرد (يك مدل) از سيستم و محيطش آغاز ميشود. گامها و شايد سالهاي زيادي بين اين تجرد و ارزيابي نهايي وجود دارد. دقيقاً قبل از اينكه ارزيابي كامل شود، سيستم با جهان واقعي روبرو ميشود. عدم آگاهي از اين كه جهان واقعي ميتواند كاملاً متفاوت از مدل مفهومي معمار از جهان باشد خيلي از ساختارهاي پيش از اين عقلايي را با مشكل مواجه ساخته است.
فرضيات تست خواهند شد و شايد ناقص شناخته شوند. نظريهها، ايدهها و طرحها تست خواهند شد. جهاني كه سيستم در آن به وجود خواهد آمد احتمالاً در هنگام ساخت سيستم تغيير خواهد كرد.
كار يك معمار سيستم اين است كه ساختاري در شكل يك سيستم از جهان بدساخت يافته و ذاتاً نامحدود از نيازهاي بشري، فناوري، اقتصاد، سياست، مهندسي و امور صنعتي توليد نمايد. معمار سيستم بايد اصول مهندسي كه هر ساختار بر آن بنا ميشود را بداند. در اين راه تجربه و قدرت تشخيص ضروري است و معمار بايد بينش حاصل از تجارب قبلي را كسب نمايد. مسئله معمار اين است كه پيچيدگي را به درجهاي قابل كنترل كاهش دهد، خصوصاً تا جايي كه بتوان آن را با فنون قدرتمند تحليل مهندسي بررسي نمود. تنها بايد كاركردهاي ضروري را مد نظر قرار داد. به منظور داشتن جوابهايي در حدود عملي، بايد محدوديتهايي را بكار بست. بنابراين معمار يك «مهندسي عمومي» نيست بلكه متخصص در كاهش پيچيدگي، عدم قطعيت و ابهام به مفاهيم عملي است.
از جهت نظري سيستمها داراي مرز مشخصي نيستند يا به عبارت ديگر مرز ندارند. اما در عمل در مطالعه سيستمها مرزي براي سيستم تعريف ميكنند. اين كار براي سيستمهاي پيچيده خيلي مشكلتر بوده و حتي ممكن است نشدني باشد. يكي از تفاوتهاي معماري با مهندسي و روش علمي در اين نقطه اتفاق ميافتد. در مهندسي مرز تعريف شده خوبي براي سيستم يا مسئله سيستم تعريف ميكنند و سپس يك راه حل محدود شده و مشخص15 ارائه ميكنند. اما در معماري از آنجايي كه با سيستمهاي پيچيده و بدون مرز روبرو هستيم، معمار به جاي راه حل، ساختاري خلق ميكند كه جواب رضايتبخشي براي مسئله توليد خواهد كرد. اين ساختار، ساختاري باز16 خواهد بود كه ميتواند خود را با رخدادها و شرايط متغير تطبيق دهد.
مقايسه معماري و مهندسي سيستمها را از ديگر ابعاد توضيح ميدهد:
مهندسي تقريباً به صورت كامل با چيزهاي قابل اندازهگيري سر و كار دارد و از ابزار تحليلي حاصل از رياضيات و علوم سخت استفاده ميكند؛ يعني مهندسي يك فرايند استنتاجي است. معماري تا حد زيادي با چيزهاي غير قابل اندازهگيري سر و كار دارد و از ابزار غير كمي و رهنمودهاي مبتني بر درسهاي عملي فراگرفته استفاده ميكند؛ يعني معماري فرايندي استقرايي است.
مهندسي با هزينههاي كمي سر و كار دارد. معماري با ارزشهاي كيفي سر و كار دارد.
هدف مهندسي بهينهسازي فني است. هدف معماري رضايت مشتري است.
مهندسي بيشتر ناشي از علم است. معماري بيشتر ناشي از هنر است.
مسائل مهندسي داراي تعريف روشني هستند.
مسائل معماري ممكن است مبهم، تعريف نشده يا ناشناخته باشند.
مهندسي سيستم مبتني بر شكل سيستم است.
معماري سيستم مبتني بر كاركرد سيستم است. ساختارها از بالا به پائين و بر اساس كاركرد سيستم (به جاي شكل سيستم) طراحي ميشوند.
مهندسي براي يك سازنده و در تعامل با معماري انجام ميشود. معماري براي يك مشتري و در تعامل با يك سازنده انجام ميشود.
كاربرد بهترين روشهاي مهندسي پذيرش سيستم بر اساس ساختار طراحي شده، مشخصات عملي، استانداردها و قراردادها تضمين ميشود و در پايان پروژه، مهندسي چنين پذيرشهايي را تأييد ميكند.
معماري به تعيين ساختار بهتر كمك ميكند، يعني كمك ميكند كه اولويتهاي نسبي، عملكرد قابل پذيرش، هزينه و زمانبندي، به حساب آوردن عواملي مانند ريسك فناوري، اندازه بازار برآورد شده، حركتهاي رقابتي احتمالي، روندهاي اقتصادي، نيازمنديهاي نظارتي سياسي، سازمان پروژه و قابليتهاي مربوط (قابليت دسترسي، قابليت عملياتي، قابليت ساخت، قابليت بقاء و غيره) مد نظر قرار گيرند و در پايان پروژه، معماري، تكميل و عمليات رضايتبخش سيستم را تأييد ميكند.
مهندسي تمايل به تمركز بر فصل مشتركهاي زير سيستمهاي تعريف شده، تحليل و اجراي مشخصات دارد. معماري تمايل به تمركز بر مفاهيم، خلق، مشخصات سطح بالا، فصل مشتركهاي فني و غير فني و موفقيت در مأموريت دارد.
تعداد مهندسين بيشتر است.
تعداد معماران كمتر است زيرا ساختارها محصول يك ذهن تنها يا يك تيم كوچك هستتند تا يكپارچگي ساختار درست شده حفظ شود.
با وجود اين تفاوتها، معماري و مهندسي دو سر طيفي از كارهاي سيستمي هستند. معماري و مهندسي نقشهايي هستند كه توسط مشخصههايشان از يكديگر متمايز ميشوند. مهندسين اغلب نقشهايي را در طول طيف اتخاذ ميكنند. از آنجايي كه موفقيت بستگي به هر دو، يعني ساختار دست يافتني و پيادهسازي موفقيتآميز آن، دارد ضرورتاً معمار و مهندس مسئول موفقيت يكديگر هستند.
در معماري بايد ساختارها، روانشناسي، هنر و زيباييشناسي در كنار هم گرد بيايند. همه اينها نيز بايد با محيط فيزيكي و اجتماعي و سيستم مورد مطالعه سازگار باشند. بنابراين معماري هم علم است و هم هنر. شق علمي آن مبتني بر تحليل، واقعيت بنياد، منطقي، و استنتاجي است. شق هنري آن مبتني بر خلق و توليد، شهودي، نقادانه و استقرايي است. هر دو شق براي تكميل معماري يك سيستم پيچيده و مدرن ضروري است.
8- متدولوژيهاي فرايند معماري
(1) تجويزي17 (مبتني بر راه حل؛ مانند: دستورعملهاي ساخت و استانداردهاي شبكه)
(2) عقلايي18 (مبتني بر روش حل؛ مانند: تحليل و مهندسي سيستمها)
(3) مشاركتي19 (مبتني بر ذينفع؛ مانند: مهندسي همزمان و طوفان مغزي)
(4) هيوريستيك20 (درسهاي فراگرفته؛ مانند: ساده كنيد. ساده كنيد. ساده كنيد.)
دو متدولوژي اول بيشتر داراي محتواي علمي هستند و دو متدولوژي آخر بيشتر محتواي هنري دارند.
متدولوژي تجويزي مبتني بر راه حل است؛ اين روش ساختاري را تجويز ميكند به اين شكل كه «ساختار بايد اينگونه باشد». مانند دستنامهها، دستورعملهاي ساختمانسازي، و بيانيههاي معتبر. از آنها پيروي كنيد و بنابر تعريف، نتيجه موفقيتآميز خواهد بود.
محدوديتهاي روش تجويزي (مانند پاسخ به تغييرات عمده در نيازها، اولويتها يا شرايط) منجر به روش عقلايي شده است يعني اصول علمي و رياضي بايد در رسيدن به يك جواب براي مسئله دنبال شوند. اين روش مبتني بر روش حل و قواعد است. هر دو روشهاي تجويزي و عقلايي تحليلي، استنتاجي، مبتني بر تجربه، به راحتي قابل تأييد، خوب شناخته شده و در سطح وسيعي در علم و صنعت تجربه شدهاند.
در مقايسه با متدولوژيهاي مبتني بر علم، هنر يا حرفه معماري (مانند حرفه پزشكي، حقوق و بازرگاني) غير تحليلي، استقرايي، به سختي قابل تأييد، كمتر شناخته شده و حداقل تا سالهاي اخير به ندرت در علم يا صنعت بهصورت رسمي تدريس شدهاند. هنر يا حرفه معماري فرايندي از بينشها، ديد، شهود و الهام، آراء تشخيص و تميز و حتي سليقه و ذوق است. معماري كليد خلق انواع واقعاً نو از سيستمها براي كاربردهاي نو و اغلب بيسابقه است.
متدولوژي مشاركتي واقف بر پيچيدگي به وجود آمده توسط ذينفعان متعدد است. هدف اين روش اتفاق نظر است. در خيلي از موارد تنها بايد مشتري، معمار و پيمانكار اتفاق نظر داشته باشند اما وقتي كه سيستمها پيچيدهتر ميشوند مشاركتكنندگان جديد و متفاوتي بايد توافق داشته باشند.
مهندسي همزمان21 براي كمك به دستيابي به اتفاقنظر بين مشاركتكنندگان توسعه داده شده است. بيشترين ارزش آن و بيشترين استفاده آن براي سيستمهايي است كه در آنها همكاري گسترده براي پذيرش و موفقيت ضروري است. براي مثال، سيستمهايي كه مستقيماً روي بقا افراد يا مؤسسات تأثير ميگذارند. ضعفهاي شناخته شده اين روش عبارتند از: طرح نامعقول اجراي روش توسط كميته، طوفان مغزي انحرافي، اذهان بسته تفكر گروهي و افراد بدون قدرت تصميمگيري اما با حق خارج از كنترل براي انتقاد كردن.
متدولوژي هيوريستيكها مبتني بر «شعور22» است يعني مبتني بر چيزي كه در يك موقعيت و شرايط مفروض، ملموس و محسوس است. شعور مربوط به يك شرايط و اوضاع و احوال، از تجربه عمومي بدست ميآيند كه در سادهترين و خلاصهترين شكل ممكن بيان شدهاند. اين بيانيهها هيوريستيك ناميده ميشوند و از اهميت خاصي در معماري برخوردارند زيرا راهنماييهايي در فراز و نشيب مسائل سيستمي دشوار و خطرناك ارائه ميكنند. بهعنوان مثال «ساده كنيد»، يكي از مهمترين هيوريستيكهاست و منظور آن سادهسازي سيستم با استفاده از مدلسازي و حذف موارد غيرضروري است.
ماهيت معماري كلاسيك در حين حركت پروژه از يك مرحله به مرحله ديگر تغيير ميكند. در مراحل اوليه پروژه، معماري، ساختاربندي يك مخلوط ساخت نيافته از روياها، اميدها، نيازها و امكانات فني است. در اين مراحل چيزي كه بيشتر از همه نياز است يك خلق يا توليد الهام گرفته از فناوريهاي عملي است. در اينجا هنر معماري نياز است. سپس، معماري، هماهنگسازي زير سيستمها و علايق است و در اين مقطع، زمان متدولوژي عقلايي و تجويزي فرا ميرسد.
رضائيان، علي. 1376. تجزيه و تحليل و طراحي سيستم. تهران: سمت.
Maier, M. W., and Rechtin, E. 2000. The Art of Systems Architecting. 2nd ed. New York. CRC Press.
Rechtin, E. 1991. Systems Architecting: Creating and Building Complex Systems. London: Printice Hall.
Sussman, JR., J. M. 2000. Ideas on complexity in systems: Twenty views. MIT Engineering Systems Division Working Papers Series ESD-WP-2000-02.
پی نوشت ها :
1. waterfall model
2. interfaces
3. complexity
4. conceptualization
5. structure
6. architecture
7. engine
8. architecting
9. engineering
10. architect
11. engineer
12. structuring
13. form
14. function
15. closed-form
16. open architecture
17. normative
18. rational
19. participative
20. heuristic
21. concurrent engineering
22. common sense
÷÷
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}